ملودی عشق پارت ۳۵

لباسش رو با کمک خدمت کار ها پوشید
هیچ وقت فکرش رو نمی‌کرد چیزی ک تو رویا هاش تصور می‌کرد اتفاق بیوفته!
فکرشم نمیکر اون کسی ک همیشه بهش حسودیش میشد خودش باشه
به افکارش خندید و به خودش توی آینه خیره شد
حالا اون عروس سفید پوش این قصر شده بود
با کمک خدمتکار ها به سالن اصلی قصر رفت
پشت در های بزرگ و طلایی ایستاد
خدمه لباسش رو مرتب کردند و در ها رو باز کردند اروم قدم برداشت
نگاه خیره همه ی مهمان هارو حس میکرد
نگاهی به امپراطور انداخت و لبخندی زد
رو به روی هم ایستادند و دستای هم رو گرفتند
حلقه های ازدواجشون رو دستشون کردند
.
.
.
یکی از دستاشو روی کتاب مقدس گزاشت و با صدایی بلند قسم خورد ک همه ی تلاشش رو میکنه تا ملکه خوبی برای کشورش باشه
*فلش بک*
&نیا حاضری ملکه من باشی؟
+چی؟
خب من.....
&دوسم نداری ن؟
+چی....نه
&میدونستم
+حاضرم ملکت باشم!
&مجبور نیستی قبول کنی
+ن من دوست دارم!!!!!!
خیلی وقته ک دوست دارم!
ولی خب فکر میکردم تو کس دیگه ای رو دوس داری برای همی.....
با بوسه ای ک امپزاطور تهیونگ روی لباش گزاشت حرفش نصفه موند
چند لحظه ای به هم خیره شدند و حالا این نیا بود ک برای شروع بوسه ای طولا نی پیش قدم شد!
*پایان فلش بک*
شرایط👇👇👇👇
لایکا ۵۰
کامنتا ۲۰ به بالا
فالوورا ۹۸۰
دیدگاه ها (۰)

ملودی عشق پارت ۳۶

ملودی عشق پارت ۳۷

ملودی عشق پارت ۳۴

ملودی عشق پارت ۳۳

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط